فصل‌ هشتم‌ (نيزه‌ دار)
نوشته شده توسط : رضا

روي‌ زمين‌ اسفالت‌ شدة‌ فرودگاه‌ ناسو مردي‌ جوان‌ و لاغر وخوش‌ لباس‌ ايستاد بود.وقتي‌ با شاه‌ و ملكه‌ روبرو شد،با ادب‌ كرنش‌ كرد.نام‌ اين‌ شخص‌ رابرت‌ آرمائو بود و از اين‌تاريخ‌ به‌ بعد از نزديك‌ وحتي‌ بطور خودماني‌ درگير تحولات‌ درام‌ تبعيد شاه‌ شد.او ازبعضي‌ جهات‌ بخوبي‌ مجهز بود،زيرا از مدتها پيش‌ بخشي‌ از يك‌ امپراتوري‌ ديگر بشمارمي‌رفت‌:امپراطوري‌ راكفلرها.

راكفلر نيز مانند شاه‌ افكار دور ودراز در سر داشت‌.هردوي‌ آنها بي‌ اندازه‌ درموردكشورهايشان‌ و خودشان‌ بلند پرواز بودند.هردو زنهايشان‌ راطلاق‌ داده‌ بودند و مجدداازدواج‌ كرده‌ بودند.هيچ‌ يك‌ دوست‌ صميمي‌ نداشتند ولي‌ هردو هنري‌ كيسينجر رامي‌ستودند.

در اين‌مرحله‌ چنين‌ مي‌نمود كه‌ ملكه‌ بيش‌ از همه‌ رنج‌ مي‌برد.او پشت‌ سرهم‌ سيگارمي‌كشيد و ترسيده‌ و درمانده‌ بود.روزنامه‌ نگاران‌ را از او و شاه‌ دور نگاه‌ مي‌داشتند.امادرهمين‌ هنگام‌ بايكي‌ از خبرنگاران‌ "پاري‌ ماچ‌"كه‌ از سالهاپيش‌ مي‌شناخت‌ ودر همه‌ جادرتبعيد آنهارا دنبال‌ مي‌كرد مصاحبه‌ كرد.

در اين‌ احوال‌ ملكه‌ باخبر شده‌ بود كه‌ او ومادرش‌ واشرف‌ در تهران‌ محكوم‌ به‌ مرگ‌شده‌اند و حتي‌ از دولتهاي‌ خارجي‌ تقاضا شده‌ كه‌ نه‌ تنها قاتلين‌ را بازداشت‌ ياتبعيد نكنندبلكه‌ به‌ آنها كمك‌ نمايند.

در مراكش‌ ملكه‌ رفته‌ رفته‌ پي‌ برد كه‌ دوستان‌ سابقشان‌ ديگر خواهان‌ آنها نيستند.از نظربسياري‌ از كشورها ايران‌ همچنان‌ ايران‌ بود و ديگربا شاه‌ يكسان‌ دانسته‌ نمي‌شد.وايران‌بقدري‌ نيرومند بود كه‌ نمي‌شد آن‌ رارنجاند.رؤساي‌ كشورهايي‌ كه‌ سابقا با آنها روبوسي‌كرده‌ بودند اكنون‌ علنا محكومشان‌ مي‌ساختند.فرح‌ اين‌ موضوع‌ رابا سرخوردگي‌ زياد تلقي‌مي‌كرد.بعدها فرح‌ گفت‌ كه‌ اين‌ قسمت‌ از تبعيد براي‌ او و شاه‌ بدترين‌ قسمتها بوده‌ است‌.اوويلاي‌ كراسبي‌ رابسيار كوچك‌ و نمور و خفقان‌ آور يافته‌ بود.حتي‌ سگها اجازه‌ نداشتند ازويلا خارج‌ شوند.

و اين‌ معياري‌ بود كه‌ نشان‌ مي‌داد آنها درظرف‌ چند هفته‌ چقدر ناتوان‌ شده‌اند.

 

 

 

 

 

 

فصل‌ نهم‌ (سوداگران‌ خواب‌ و خيال‌)

 

در 7 آوريل‌ 1979 هنري‌ كيسينجر به‌ زبيگنيو برژژينسكي‌ تلفن‌ كرد تا نظريات‌ خود را به‌او درميان‌ بگذارد.بعدها برژژينسكي‌ در دفتر خاطراتش‌ نوشت‌ كه‌ آن‌ روز كيسينجر"باسخنان‌ درشت‌ وشديداللحن‌ از اينكه‌ دستگاه‌ حكومتي‌ در صدور اجازة‌ ورود شاه‌ به‌ايالات‌متحده‌

قصور ورزيده‌ است‌ او را به‌ باد ملامت‌ گرفت‌."

كيسينجر علنا استدلال‌ مي‌كرد كه‌ ايالات‌ متحده‌ مي‌بايست‌ پشتيباني‌ محكم‌تري‌ از شاه‌در برابر نيروهاي‌ انقلابي‌ بنمايد.كيسينجر همچنين‌ استدلال‌ مي‌كرد كه‌ اگر با شاه‌ دراين‌ساعات‌ بدبختي‌ و نيازمندي‌ خوب‌ رفتار نشود،ساير فرمانروايان‌ منطقه‌ از اعتماد به‌ ايالات‌متحد دلسرد خواهند شد.

ساواك‌،سازمان‌ اطلاعات‌ و امنيت‌ كشور،در سال‌ 1957 تأسيس‌ شد.به‌ اصطلاح‌امريكايي‌،قرار بود ساواك‌ آميزه‌اي‌ از سازمان‌ سيا و FBI و سازمان‌ امنيت‌ ملي‌باشد.اختيارات‌ آن‌ نظير سازمانهايي‌ كه‌ در زمان‌ داريوش‌ به‌ عنوان‌"چشم‌ و گوش‌شاه‌"خدمت‌ مي‌كردند،بسيار وسيع‌ بود.

نخستين‌ رئيس‌ ساواك‌ سپهبد تيموربختيار بود كه‌ به‌ سنگدلي‌ و لذت‌ بردن‌ از زجردادن‌ديگران‌ شهرت‌ داشت‌.در 1958 از واشينگتن‌ ديدار كرد و از سازمان‌ سيا خواست‌ تادر قيام‌عليه‌ شاه‌ به‌ او كمك‌ كنند.سازمان‌ سيا شاه‌ را در جريان‌ خيانت‌ رئيس‌ پليس‌ مخفي‌ اش‌گذاشت‌.شاه‌ تا1961 كه‌ بختيار تظاهراتي‌ عليه‌ اصلاحات‌ او ترتيب‌ دادصبر كرد و سپس‌ اورابركناركرد.

در اواخر دهة‌50 و اوائل‌ دهة‌60 ساواك‌ فعاليت‌ خود رابه‌ تعقيب‌ و ترساندن‌ و گاهي‌بازداشت‌ كردن‌ كساني‌ كه‌ با مصدق‌ وجبهة‌ملي‌ يا حزب‌ غير قانوني‌ توده‌ در ارتباط‌ بودندمتمركز كرد.

هر يك‌ از سفارتخانه‌هاي‌ ايران‌ درخارج‌ مأموران‌ ساواك‌ خود راداشت‌.گمان‌ مي‌رفت‌اغلب‌ گروه‌هاي‌ دانشجويي‌ در داخل‌ و خارج‌ كشور دست‌ كم‌ يك‌ خبرچين‌ ساواك‌ درميان‌اعضاي‌ خود داشته‌ باشند.

 

 

 

 

 

 

فصل‌ دهم‌(مادة‌ شريف‌)

 

چندي‌ نگذشت‌ كه‌ زندگي‌ درباهاما براي‌ شاه‌ و همراهانش‌ تقريبا غير قابل‌ تحمل‌شد.شاه‌ احساس‌ بيماري‌ مي‌كرد و پزشكان‌ مخصوص‌ او هم‌ از درمان‌ او عاجز شده‌ بودند.

در تهران‌ حجت‌ الاسلام‌ صادق‌ خلخالي‌ حاكم‌ شرع‌ اعلام‌ كرد كه‌ شاه‌ و اعضاي‌خانواده‌اش‌ محكوم‌ به‌ مرگ‌ شده‌اند و هركس‌ آنها رابه‌ قتل‌ برساند دستور دادگاه‌ رااجراكرده‌ است‌.چندي‌ بعد خلخالي‌ اعلام‌ داشت‌ كه‌ جوخه‌اي‌ از مردان‌ مسلح‌ را به‌ تعقيب‌شاه‌ فرستاده‌ است‌.علاوه‌ برآن‌ براي‌ كسي‌ كه‌ شاه‌ رابكشد 70 هزار دلار جايزه‌ تعيين‌كرد.خلخالي‌ گفت‌ كه‌ فرح‌ و اشرف‌ نيز در ليست‌ ضربت‌ او قرار دارند ولي‌ اگر آنها شاه‌ رابكشند از مجازات‌ معاف‌ خواهند شدو افزود:اگر فرح‌ شاه‌ را بكشد نه‌ فقط‌ جايزه‌ رادريافت‌ خواهد كرد بلكه‌ مورد عفو قرار خواهد گرفت‌ و خواهد توانست‌ به‌ ايران‌ برگردد."

نفت‌ در تاريخ‌ معاصر ايران‌ نقش‌ خون‌ در بدن‌ انسان‌ را ايفا مي‌كرد.در واقع‌ همانطور كه‌طلا باعث‌ بدبختي‌ شاه‌ ميداس‌ گرديد،نفت‌ نيز بلاي‌ شاه‌ ايران‌ شد.

اوپك‌،سازمان‌ كشورهاي‌ توليد كنندة‌ نفت‌ - در1960 تأسيس‌ شد و درآغاز شاه‌مي‌ترسيد كه‌ مبادا"ابزار امپرياليسم‌ اعراب‌- باشد.شاه‌ در سالهاي‌ 1966 و 1968كنسرسيوم‌ را وادار كرد كه‌ نرخ‌ توليد خود را درمورد ايران‌ افزايش‌ دهد.شاه‌ هشدار داده‌بودكه‌ اگر با نظرياتش‌ موافقت‌ نكنند مناطق‌ نفت‌ خيز را تصرف‌ خواهد كرد.

جنگ‌ اكتبر درسال‌ 1973 براي‌ نخستين‌ بار قدرت‌ كارتل‌ نفت‌ و شاه‌ را به‌ جهانيان‌ نشان‌داد.

اعراب‌ صدور نفت‌ را تحريم‌ كردند ولي‌ شاه‌ بررغم‌ فشارهايي‌ كه‌ بر او وارد مي‌شد به‌ارسال‌ نفت‌ به‌ امريكا متحد اصلي‌،اسرائيل‌ ادامه‌ داد.شاه‌ باوجود دوستي‌ كه‌ باسادات‌داشت‌،موجوديت‌ اسرائيل‌ را براي‌ منطقه‌ لازم‌ مي‌دانست‌.

پس‌ از انكه‌ جنگ‌ به‌ پايان‌ رسيد،شاه‌ اعلام‌ داشت‌ كه‌ اكنون‌ شركت‌ ملي‌ نفت‌ ايران‌كنترل‌ توليد را از كنسرسيوم‌ تحويل‌ مي‌گيرد.از يك‌ جهت‌ او سرانجام‌ آرزوي‌ مصدق‌ راعملي‌ ساخت‌.

موضع‌ شاه‌  ساده‌ و منطقي‌ بود،نفت‌ يك‌ "مادة‌ شريف‌"بود.

از سرازير شدن‌ پول‌ نفت‌ به‌ ايران‌ هيچكس‌ بيشتر از فروشندگان‌ اسلحه‌ در غرب‌استفاده‌ نكردند.و با اين‌ افزايش‌ قيمت‌ تعداد بيگانگان‌ در كشور زياد شد و حقوقي‌ براي‌آنها در نظر گرفته‌ شدكه‌ آيت‌ الله‌ خميني‌ بااين‌ حقوق‌ برون‌ مرزي‌ به‌ نظاميان‌ امريكايي‌درايران‌ مخالف‌ بود.رفتار آنان‌ بسياري‌ از ايرانيان‌ را به‌ همان‌ اندازه‌ خشمگين‌ مي‌ساخت‌ كه‌

حمايت‌ بي‌ چون‌ و چراي‌ واشينگتن‌ از شاه‌.

جيمز شلزينگر نيز كه‌ در 1973 وزير دفاع‌ امريكا شد،نسبت‌ به‌ شاه‌ مشكوك‌ بود.او ازفضاي‌ فاسد وبي‌ بندوباري‌ كه‌ در تهران‌ حكمفرما بود احساس‌ خطر كرده‌ و كوشيد بود درروند تأمين‌ خواسته‌هاي‌ شاه‌ نظم‌ و ترتيبي‌ ايجاد كند.و پيشنهاد كرد كه‌ در اعطاي‌ اسلحه‌ به‌شاه‌ تجديد نظري‌ صورت‌ گيرد ولي‌ كيسينجر باعث‌ شد اين‌ پيشنهاد در دستگاه‌ اداري‌ دفن‌شود.

در سال‌ 1975 اقتصاد كشور رفته‌ رفته‌ از كنترل‌ خارج‌ مي‌شد.سفارش‌ دو هزار كاميون‌براي‌ كمك‌ به‌ حمل‌ واردات‌ جديد داده‌ شد.ولي‌ رانندة‌ كافي‌ وجود نداشت‌.رانندگان‌كره‌اي‌ و پاكستاني‌ را به‌ ايران‌ مي‌آوردند ولي‌ آنها بعد از چندي‌ به‌ كشورشان‌ بازمي‌ كشتندوكاميونها مانند بسياري‌ از كالاها در بندرگاههاماندو پوسيد.

از نظر نيروي‌ كار متخصص‌ نيز كمبود وحشتناكي‌ وجود داشت‌.هنوز 60 درصد ايرانيان‌بي‌ سواد بودند و بدين‌ جهت‌ ايران‌ مي‌بايست‌ بيش‌ از پيش‌ به‌ متخصصان‌ سطوح‌ مختلف‌اقتصاد متكي‌ باشد.

تلاش‌ در آشتي‌ دادن‌ مديريت‌ خوب‌ با نيازهاي‌ يك‌ ديكتاتوري‌ سلطنتي‌ بسيارمتمركز،بخصوص‌ براي‌ مديراني‌ كه‌ باروشهاي‌ مكتب‌ غرب‌ تعليم‌ يافته‌ بودند دشواربود.آنها متوجه‌ شده‌ بودند كه‌ مهارتهاي‌ جديد و پرهزينة‌ آنان‌ بسيار كم‌ ارزش‌تر از هنرديرينة‌ دسيسه‌ بازي‌ و اطاعت‌ محض‌ است‌.شكايت‌ ديگر اين‌ بود كه‌ تقريبا همكي‌مستخدمين‌ دولت‌ حقوق‌ ناچيزي‌ دريافت‌ مي‌كردندو ناظر بودند كه‌ در همان‌ حال‌ثروتهاي‌ هنگفتي‌ در بخش‌ خصوصي‌ بدون‌ تناسب‌ بدست‌ مي‌آيد.آنهم‌ به‌ آساني‌ و فقط‌بوسيلة‌ وابستگان‌ و درباريان‌ شاه‌.

 





:: بازدید از این مطلب : 25
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: